نویسنده:
الکساندر دومامترجم:
ذبیح الله منصوریرمان غرش توفان ادامه رمان ژوزف بالسامو و شرح تاريخ فرانسه در زمان لوئي شانزدهم و نحوه ي شكل گيري و نهايتا انقلاب فرانسه در قالب يك داستان
دوك حيرت زده برگشت و چشمش به خانم دوپاري افتاد و با مسرتي زياد كه معلوم نبود طبيعي يا ساختگي است گفت: آه... كنتس عزيز، شما مثل هميشه زيبا و شاداب هستيد و متشكرم كه از همه زودتر آمديد.
دوپاري گفت: دوست عزيز، من تقريبا از سرما منجمد شده ام.
دوك گفت: خواهش مي كنم به بودوار تشريف بياوريد.
دوپاري با غمزه اي مليح گفت: آخر من چطور با شما تنها، در بودوار باشم؟
در اين هنگام صداي ديگري شنيده شد كه گفت: تنها نيستيد بلكه سه نفر مي باشيد...
:: برچسبها:
غرش ,
طوفان ,
(جلد ,
:: بازدید از این مطلب : 125
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0